زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

6


مهربون شدن آسمون ... توی روزایی که پشت سر می ذاریم ... به قدری شدید میشه که با برف ناگهانی اش همه مون رو ذوق زده میکنه ... به صندلی ماشین تکیه میدم و به دونه های اولین برف امسال،اونم توی پاییز نگاه میکنم ... از آخرین باری که با حامد تو خلوتای آخر شبمون ، توی ماشین آهنگ گوش دادیم ، خیلی میگذره ... ولی حالا،زیر برف ، حامد آروم رانندگی میکنه و آهنگ امین حبیبی با ترانه بی نظیرش خلوت مون رو عاشقانه تر میکنه:

دلتنگی هات برای من، خودم غمت رو می خورم

تنها نمیذارم تورو ، من از تو دل نمی بُرم

سر روی شونه هام بذار ، درداتو هدیه کن به من

سنگ صبور تو منم ، بیا و تکیه کن به من

من تکیه گاهتم، یار و همراهتم 

درمون آه تم، من عاشقتم

تا وقتی که داری منو ، غصه هیچ چیزو نخور

من مثل کوه پشت توام ، از آرزوهات دل نبر

تا وقتی هستم میتونی ، به هرچی میخوای برسی

هرچی دارم فدای تو ، برام تو مثل نفسی

نفس که میکشم ، تورو ، حس میکنم توی تنم

کنار تو حس میکنم ، عاشق عاشق شدنم ...

نمیدونم چرا قطره اشکی که توی چشمامه حامد رو نگران میکنه ... سعی میکنم بهش اطمینان بدم اشک خوشحالیه ... اشک آرامش ... به خاطر تعبیری که میکنم و باور نکرده ، چپ چپ نگام میکنه ... 

بستنی هوس کردن من ، اونم توی شب برفی میشه سوژه بحث و حرف کشیده میشه به 10 تا پسر حامد ... ازش میپرسم واقعا دلش پسر میخواد یا دختر ... نمیدونم چرا بر خلاف انتظارم ، مصرانه و کاملا جدی میگه پسر دوست داره ... از حرص خوردنم که بگذرم ، میرسم به یک نگرانی ته دلم ... که اگه دختر داشته باشیم ینی حامد دوسش نداره ؟؟؟ ... ینی ممکنه براش پدر خوبی نباشه ؟؟؟ ... یا اگه یه روزی پسر هم داشتیم ، بینشون فرق بذاره ؟؟؟ ... تمام این فکرا ، نیمه شب ، وقتی توی بغلش خوابیدم میاد سراغم ... آسمون قرمز ِ ... صدای آروم نفس های حامد بهم آرامش میده ... اطمینان ... لبخند میزنم ... سرمو تو آغوشش جابه جا میکنم ... مهم حامد ِ ... مهم آرامش زندگیمونه ... مهم اینه که توی یک شب برفی ، وسطای پاییز ... من تو بغل همسرم به خواب برم ... مهم همین روزای صورتی زندگیمونه