زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

53


 

پشت کارت عروسی رو نگاه میکنم ... اسم من تحت عنوان " بانو " کنار اسم حامد جا خوش کرده ... یاد "ماه بانو" گفتنای حامد میفتم ... دلم یهو میگیره ... تنگ میشه ... یا جای زخمی که خورده درد میکنه ... نمیدونم ... ولی همه این حسا ، بدجوری کلافه ام میکنه ... اونقدری که موبایلم رو برمیدارم و متن مسیج رو تایپ میکنم ... " دلم برات تنگ شده" ... ولی غرور لعنتی ام نمیذاره قدم اول رو بردارم ... تا حدی که هنوز این جمله تو قسمت ذخیره، باقی مونده ...

به در و دیوار اتاقم نگاه میکنم ... از چی فرار کردم؟؟؟ کجا پناه آوردم ؟؟؟ .. حتی اگه از خودمم بگذرم ، این اتاق بیشتر از هرچیزی بوی حامد رو میده ... تمام روزای عقدمون ... چه خاطره هایی اینجا داشتیم ... همه رو دونه دونه مرور میکنم ... از تو ذهنم میگذرونم ... بی اراده با بعضیاش بغض میکنم و ... بعضیا هم خنده رو لبم مینشونن ... 

نمیدونم واقعا ... این جریان تا کی میخواد ادامه پیدا کنه ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد