زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

49


خانم ها هیچ وقت نباید عاشق بشن ... از نظر من

چون ویژگی اصلی و ذاتی هر خانمی ، از خود گذشتی و فداکاریه ... یعنی هر خانمی به صورت فابریک، این خصیصه رو داره ... حالا اگه این خانم عاشق بشه ، دقیقا همین ویژگی ها ( که توی هر فرد عاشقی هم دیده میشه ) به این خانم اضافه میشه ... و نتیجه اش میشه ازخودگذشتگی و فداکاری بیش از حد .. و جایی فاجعه رخ میده که به همین میزان ، از طرف مقابل ، بازخورد دریافت نکنه ... 

خانما فقط باید دوست داشتنه باشن ... نه اینکه عاشق شن .. 


وقتی ازش میخوام ، بریم جایی که من دوست دارم و شام بخوریم .. اعتراض میکنه و میگه : مگه شهر فقط همون یک رستوران رو داره؟ خسته شدم از بس رفتیم اونجا ... ناخودآگاه میرم تو خودم ... ساکت میشم ... و فقط از شیشه ماشین بیرون رو نگاه میکنم .. متوجه ناراحتی ام میشه ، دور میزنه تا برگرده همون رستورانی که من دوست دارم ... اما دیگه برام ارزشی نداره ... حتی با شوخی های حامد هم دیگه حالم سر جاش برنمیگرده ...

مسواک میزنم و رو تخت دراز میکشم ... چند دقیقه ای هست که خوابش برده ... ولی من نمیتونم بخوابم .. و چیزی مثل خوره داره درونم رو از بین میبره ... من تا به حال حتی نشده یکبار هم نسبت به علاقه حامد به چیزی بگم خسته شدم ... تو هر موردی ... پس چرا حامد اون حرف رو به من زد؟ ...یاد این افتادم که دو ساله به خاطر تنفر حامد ، نسبت به لوبیا سبز ، منم پا رو علاقه ام گذاشتم و استامبولی درست نکردم ... پس چرا نگفتم که خسته شدم؟ ... یا به خاطر حامد چادر سرم میکنم ... که به شدت ازش متنفرم ... پس چرا چیزی نمیگم؟ ... چرا چون چای دارچینی دوست داره ، علی رغم میلم ، خودمو عادت دادم به عطر دارچین؟ ... چرا خسته نشدم؟ ... و خیلی از سوالایی که وقتی به همه شون فکر میکنم ... فقط یک جواب دارن ... 

زندگی سخته ... دارم ازش خسته میشم ...



ماندانا طورانی :


هیچ وقت حد خودم را نفهمیده ام

مثلا 

پای عشق درمیان باشد 

می خواهم 

جای دوست داشتنت

هی برای تو 

بمیرم ... بمیرم ... بمیرم ...


نظرات 7 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 22:23 http://man-va-rozeghar.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خیلی وقته مطالبت رو میخونم و از زندگی شادی که دارید لذت میبرم. اما خواستم نظرم رو در مورد این پستتون بگم و اونم اینه که چرا ماها فکر میکنیم که برای داشتن یک زندگی خوب و اروم باید افکار همسرمون مثل افکار ما باشه. بطور مثال مسئله چادر سرکردن شما. ایشون روز اول شما رو به این صورت دیدن و اگر فکر میکردند که افکارتون یا اعتقاداتتون مناسب نیست یا نباید پیشنهاد ازدواج میدادن یا شما رو همینجوری قبول میکردند و یا با صحبت کردن شما به این نتیجه میرسیدید که چادر بهتره که هیچ کدوم اتفاق نیفتاده. یا مثلا چرا شما باید بخاطر ایشون دایما چای دارچین بخورید میتونید یه روز مطابق علاقه شما و روز دیگه طبق علاقه همسرتون چایی بخورید. میخوام بگم هر کسی برای خودش علاقه مندی هایی داره که هر دو طرف باید بهشون احترام بزارن. مگر در مسایل ریشه ای و اساسی که در اونصورت هم ازدواج نباید صورت بگیره. من زمان ازدواجم چادر سر میکردم چند سال بعد تصمیم گرفتم که دیگه سر نکنم و با همسرم هم به توافق رسیدیم ولی ایشون میگفتن که یه جاهایی بهتره سر کنم مثلا مسجد یا خونه بعضی فامیلا. بهش گفتم چادر سر نکردن من یا کاملا غلطه یا کاملا درسته اگه درسته چرا نباید یکرنگ باشم اگه غلطه چرا موافقت کردی سر نکنم. که با این حرفا مشکل حل شد. خوشحال میشم نظرتون رو راجع به این حرفهام بدونم. همیشه شاد باشید.

سلام عزیزم ... ممنونم بابت کامنتت زهرا جان
خوشحالم که مسائلتون رو با هم حل کردین ...
راستش این خصلت همه ماست ، مرد و زن هم نداره ... برامون راحت تره که طرف مقابلمون رو عوض کنیم تا خودمون رو ... حالا یکسری با گفتمان و صحبت طرف رو قانع میکنن یکسری هم با ایراد گرفتن ...
امیدوارم همه ما بتونیم با گفتگو ، اختلاف نظرامون رو از بین ببریم

مهتا دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 17:58

نوراااا؟ کامنت من نرسیده؟؟؟

چرا عزیزدلم ... جواب دادم که !!!

محبوب یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 21:41

اما در کل با قسمت اول حرفات کاملااااااااااا موافقم
کاملا موافق
و خیلی دلم میخاد از الان که اوائل آشنایی و دوران نامزدیم هستش این مسئله رو بصورت جدی رعایت کنم.
نورا جون لطفا تو این زمینه اگه تجربه ای چیزی داری راهنماییم کن ممنون مهربون

ایشالا که میتونی روابطت رو توی این مدت مدیریت کنی
راستش چی بگم عزیزم ... اگه موردی بپرسی بهتر میتونم باهات همفکری کنم ...
من در خدمتت هستم ...
ولی در کل ، به عنوان اولین اصل ، اینه یادت نشه که اونقدر باید ارزش وجودی و عزت نفست رو حفظ کنی ، که توی چشمش با ارزش باشی ...
خودت برای امری پیش قدم نشی .. مخصوصا تو دوران نامزدی .. اجازه بده اول از جانب اون محبت ابراز بشه ، و تو پاسخی در خور ، ارائه بده
اگه سوال راجب یه موضوع خاص بپرسی بهتر میتونم کمکت کنم گل نازم

محبوب یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 21:38

سلام نورا جان
الهی همیشه خوش و باشی خرم
یادته گفتم چه اتفاقی برام افتاد.خواستگارمو به یه دلیل الکی و بهونه انگاری رد کردم. باورت میشه دوباره اومدن؟؟؟ نورا این اتفاق برا خودتم افتاد حتما میتونی حال امروزمو درک کنی.
احساس میکنم خدا صدای دلمو شنید...


نورا جان
اینو گفتم که یادآوری کرده باشم برات
ببخشید شاید دارم پامو از گلیم خودم درازتر میکنم شما بزرگتر و تجربه دیده تر از منی....
ولی دلم میخاست یادت بیاد یه روزی آرزوی پیشنهاد دوباره خواستگاری از طرف حامد رو داشتی . شاید الان بنظر بی ربط بیاد..... ولی منی که الان به همچین آرزویی رسیدم احساس میکنم بزرگتریییییییییین لطف خدا شامل حالم شده. این که اون مردی که مهرش به دلم نشسته دوباره داره برای به دست آوردن من تلاش میکنه....

سلام گل نازم
خیلی خوشحال شدم که برگشته ... و با تمام وجودم حالتو درک میکنم
این چه حرفیه محبوبه جان ... خیلی هم ممنونم که باهام همفکری میکنین همه تون
راست میگی ... یه روزی تو دعاهای شب قدرم ، حامد رو از خدا خواستم ...
ممنونم که یادآوری کردی

آدینه یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 20:23

سلام نورا....
شوکه شدم از این حرف که خسته شدم از اونجا
میفهمم چه حجم عظیمی از فکرا به سراغت اومد که از چه چیزایی گذشتی ولی الان چه جوابی داری میگیری....
نمیخوام فاز منفی باشم نورا.... اما با این کاراشون یه جایی تو دلمون رو زخمی میکنه... هر چند کوچک هم باشه رو ما تاثیر میذاره...
ادم دلش به خاطر خودش میسوزه...
مطمئنا اقای همسر بعد گفتن این حرف ، به خودشون اومدن و فداکاری های شما یادشون اومده...
تو زبونم نمیچرخه بگم بیخیال چون بدترین حرفه...
من اگه جای تو بودم خیلی راحت(راحت راحت) تو چشاش زل میزدم میگفتم از این حرفت ناراحت شدم...
رو دلم بمونه بدتره بگم بهش سبکتر میشم
امیدوارم هرگز این اتفاق تکرار نشه نورا
مراقب خودتون باشید...
دوستت دارم بانوووو

ای جان
چه کامنت پر از شکلکی
ممنونم بابت حرفات قشنگم ...
دقیقا همینه آدینه جان ... هرچند هم کوچیک ، آدم به دلش میاد ... مخصوصا که خیلی فداکاری کرده باشی
منم دوستت دارم عزیزکم

زهره یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 11:59

سلام نوراجون
درسته که ما خانوما خیلی خودمونو فراموش میکنیم
غذایی که خوذمون دوست داریم رو نمیپزیم
کارایی که خودمون دوست داریم انجام بدیم رو انجام نمیدیم وبه کل خودمون رو میذاریم دراختیار کسی که دوستش داریم... که این خودش اشتباهه.
ولی اینم باید قبول کنیم که همین ماها یکمی هم زیادی لوس شدیم. زیادی زودرنج شدیم. زیادی خودخوری میکنیم بخاطر مسائل کوچیک....
اولیش خود من.
پس ناراحت نشو از حرفم
پس بیا بخاطر مسائلی مثل این چیزا اینقد خودمون و دیگران رو اذیت نکنیم عزیزم

سلام عزیزدلم ...
ولی همین مسائل کوچیک اگه حل نشن ، تبدیل میشن به مشکل بزرگ ...

ممنونم مهربونم

nafa_s شنبه 7 آذر 1394 ساعت 23:49 http://manodandooon.blogsky.com

من قبلا اتفاقی اومده بودم وبتون...
الانماتفاقی شد
امیدوارم همیشه شاد باشید...اینام نمکه زندگیه!
اگه نباشه زندگی یکنواخت میشه!!!

ممنونم دوست اتفاقی من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد