زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

21


دارم از پله ها میرم بالا و داره از پله ها میاد پایین ... میگم : تموم شد دیگه پلاستیک آخر بود ... خم میشه همونم از دستم بگیره ... و بلافاصله لبامو میبوسه ... خنده ام میگیره ... میگه : باور کن دو ساعته دارم خودمو کنترل میکنم تو خیابون این کار رو نکنم ... 

دارم شیرینی رو میچینم تو دیس و داره میوه ها رو میشوره ... میگم : حامد موزا رو نمیخواد بشوری سیاه میشه ... پلاستیک موز رو میذاره رو میز کنار دستم و ... بلافاصله لبامو میبوسه ... باز هم خنده ام میگیره ... این دفعه میگه : دیگه خونه خودمونه و هر موقع بخوام میبوسمت ...

دارم خورش رو درست میکنم و داره سالاد درست میکنه ... میگم : نمیخواد اینقدر بهش برسی دیر شد ... آخرین حلقه های خیار رو هم میچینه رو سالاد و ... بلافاصله لبمو میبوسه ... و باز هم می خندم ... میگه : دیگه نیازی نیست که توضیح بدم خونه خودمونه و زن خودمه و دوس دارم  هر ثانیه ببوسمش؟

دارم موهامو خشک میکنم و داره دکمه های پیراهنش رو میبنده ... میگم : حامد جان کاش اون صورتی رو میپوشیدی که به لباس منم بیاد ... سریع دکمه ها رو بار میکنه و بلافاصله لبمو میبوسه ... ریسه میرم از خنده ... میخواد چیزی بگه که میگم : میدونم عزیزم ... میدونم ...

دارم ظرف میوه رو میبرم تو پذیرایی و داره سینی خالی رو برمیگردونه تو آشپزخونه ... میگم : اینا رو هم بی زحمت تعارف کن ... ظرف رو ازم میگیره و سینی رو ازش میگیرم ... تو کنج دیواریم و سریع لبمو میبوسه ... آروم و بی صدا میخندم ... چشمک میزنه و میگم : میدونم :)))

دارم میز شام رو میچینم و داره وسایل رو از تو آشپزخونه میاره ... میگم : حامد جان ظرف دوغم تو یخچاله ... وسایل دستش رو میذاره رو میز و ... به لبام نگاه میکنه و میگه : یکی طلبم،جلو مهمونا نمیشه ... :)))

دارم مهمونا رو بدرقه میکنم و داره با همه خداحافظی میکنه ... میگم : آخیش بلاخره تموم شد ... هنوز حرفم تموم نشده رو دستاش بلندم میکنه ... و وقتی به اتاق خواب رسیدیم مطمئنم که اثری از رژ برام نمونده ...