زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

زندگی دو نفره من و همسرم

عاشقانه های ما

16


وقتی شاهد تردد ِ ماشین های قالی شویی هستی ... یا تمیز کردن شیشه ، توسط خانم همسایه ، که تا کمر خم شده بیرون و داره به سختی لکه های بارون رو از شیشه پاک می کنه ... وقتی می بینی کم کم داره بساط فروش ماهی قرمز توی گوشه و کنار شهر پهن میشه ... وقتی پاساژ ها و مغازه ها پر از خانواده هایی میشه که قصد خرید لباس دارن، اومدن بهار رو با تمام وجودت حس میکنی ... ولوله ای که توی شهر و بین مردم راه می ندازه ، ناخودآگاه منو به وجد میاره ... و با اینکه خونه داری ام یکساله میشه ، ولی به شدت جو خانم خونه بودن منو می گیره و تصمیم به یک خونه تکونی اساسی می گیرم ... و فشرده شدن کار حامد ، آخر سالی ، باعث میشه علی رغم سفارش های مردونه و جدی اش ، خودم دست به کار شم و یه دستی به سر و گوش خونه بکشم ... به امید اینکه وقتی از سر کار میاد، کلی ازم تعریف کنه و افتخار کنه از اینکه ماه بانوش چقدر خونه دار و همه فن حریفه ... ولی فقط در قبال همه این فداکاری هام ، دوتا چشم بداخلاق و ابروهای گره خورده نصیبم میشه ... اونم وقتی به پا کبودم داره نگاه میکنه و از چشماش می فهمم که کلی سرزنش نوک زبونش جا خوش کرده و احتمالا به خاطر مراعات و این حرفا چیزی نمیگه ... و وقتی میخوام از جلوش بلند شم و درد کمرم باعث میشه یه جیغ کوتاه بکشم،سکوتش شکسته میشه و میگه : من اگه بدونم با این همه سرخودی تو چکار کنم خیلی خوبه ... با دلخوری به حرفاش گوش میدم ... ادامه میده : واقعا با خودت چی فکر کردی که گنجه رو بلند می کنی؟؟؟ ... دیگه به اصرار حامد و با کمک مادرشوهرم یه کارگر خوب و فرز پیدا میکنم و ادامه امر خطیر خونه تکونی رو میندازم گردنش ... و یک تغییر دکوراسیون اساسی، به شدت چهره خونه ام رو عوض میکنه ... 

وقتی سرم روی بازوشه ، و داره موهام رو نوازش می کنه میگه : نورا جای قبلی تخت بهتر نبود؟؟ ... میگم : نه الان اتاق دلباز شده ، حالا چرا؟ ... میگه : آخه حالت قبلی اش رو به پنجره بود و وقتی تو بغلم بودی برای ستاره ها شکلک در میاوردم که ماهشون رو دزدیدم :) ...میخندم و بیشتر خودمو تو بغلش جا میکنم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد